صحبت از خط فقر بهعنوان یک گزاره کلی موضوعی است که همواره در سطح جامعه مطرح بوده است؛ گزارهای که با اظهارات غیرعلمی درمورد رقم آن مورد بررسی قرار میگرفته و تعریف دقیقی از حدود آن وجود ندارد.
آمارهایی برای میزان فقر در طی چند سال اخیر اعلام شده است که میان انتشار این آمار تضادی وجود دارد. آنطور که از تضاد ارقام اعلامشده برمیآید نهادهای حمایتی تمایل دارند با اعلام یک رقم زیاد بودجه بیشتری را دریافت کرده و دولت نیز برای حفظ وجهه خود ترجیح میدهد این رقم را پایین اعلام کند. برای پرداختن به این موضوع بررسی تعریف بانک جهانی از خط فقر و نیز چگونگی محاسبه آن درمورد ایران تا حد زیادی میتواند ابهام خط فقر را روشن کند.
نبود یک تعریف دقیق از خط فقر باعث شده مسئولان مختلف هریک رقمی متناقض با دیگری را مبنا قرار دهند. از آنجاییکه خط فقر یک شاخص جهانی است برای تعیین آن نیز ناگزیر باید معیارهای موردقبول بینالمللی را مبنا قرار داده و آن را با دادههای کشورهای مختلف تطبیق داد. مجید عینیان، پژوهشگر حوزه اقتصاد اخیرا در میزگردی با موضوع نقشه فقر در ایران تعریفی که بانک جهانی برای خطفقر ارائه داده و تطابق آن با شرایط ایران را موردبررسی قرار داده است. در ادامه آنچه در این میزگرد درمورد تعریف خط فقر ارائه شده را مورد بررسی قرار میدهیم.
تعریف بانک جهانی از خط فقر
بانک جهانی دو تعریف برای فقر ارائه میدهد؛ یک بحث این است که خط فقر وابسته به توزیع درآمد جامعه نباشد. یعنی یک میزان از هزینهها و مصارف پایهای خانوار در نظر گرفته شود. هرکس توانست بالای این را هزینه کند فقیر نیست و هرکسی نتوانست فقیر است. این تعریف، فقر مطلق نامیده میشود. این تعریف وابسته به توزیع درآمد جامعه نیست.
یک عدد دیگر نیز وجود دارد که تعریف آن این است؛ زمانی که همه جامعه یک سطحی از برخورداری را دارند کسی که نتواند به آن سطح معمول از برخورداری نزدیک شود، فقیر محسوب میشود. این مدل وابسته است به توزیع درآمد جامعه که آن را فقر نسبی مینامند.
کشورهای توسعهیافته میروند به این سمت که خط فقر نسبی تعریف کنند و متناسب با آن آمار و ارقام خود را محاسبه کنند. برای کشورهای درحال توسعه تا زمانی که خط فقر مطلق جدیتر است محاسبه ارقام براساس خط فقر نسبی اقدام مناسبی نیست.
هزینه، درآمد یا میزان دارایی؛ کدامیک معیار تعریف خط فقر است؟
چیزی که فقر را تعریف میکند مصرف خانوار است. چون هدف از کسب درآمد نیز مصرف است. از طرف دیگر دادههای مرتبط با مخارج نیز کیفیت و دقت بیشتری نسبت به دادههای درآمدی دارد، درنتیجه در دنیا هم به لحاظ تعریف و هم به لحاظ آسان بودن کار از دادههای هزینهای استفاده میشود. ثروت نمیتواند فقر را تعریف کند، چون خود ثروت عامل تامین رفاه و نیازهای اساسی نیست.
اما انباشت ثروت میتواند باعث ایجاد جریان درآمدی شود یا میتواند خدماتی را به ما بدهد که منجر به کاهش هزینه شود.
بهطور مثال کسی که خانه دارد ثروت انباشتهای دارد که از خدمات آن بهره میبرد. در آمارگیریها البته هزینه ضمنی اجاره خانه را برای شخص منظور میکنند تا بتوانند سطح رفاه او را ارزیابی کنند.
نحوه تعیین نرخ فقر
نحوه تعیین نرخ فقر نسبی به این صورت است که در آن میانگین هزینه جامعه محاسبه شده و نصف این هزینه خط فقر نسبی در نظر گرفته میشود. اگر توزیع هزینه جامعه به سمت یکنواختی برود نرخ فقر نسبی یعنی درصد افراد جامعه که زیرخط فقر نسبی قرار دارند میتواند حتی صفر باشد. اما اگر توزیع خیلی یکنواخت نبوده و اصطلاحا پخش باشد این درصد میتواند قابلتوجه باشد، اما در هر صورت بالای ۵۰ درصد نخواهد بود. در خطفقر مطلق، اما این عدد معیار، وابسته به درآمد و هزینهکرد جامعه نبوده و یک عدد مشخصی است که روشهای مختلفی برای تعیین آن وجود دارد. مثلا میشود سبدی از هزینهها را در نظر گرفت و بگوییم این موارد واجبات زندگی است.
مثلا برای خوراکیها سبدی درنظر گرفته میشود که حداقل کالری روزانهای را تامین میکند. برای سایر اقلام این محاسبه کمی سخت است و نمیشود تعیین کرد که هر فرد در هر سال سه پیراهن نیاز دارد یا نه. به همین دلیل از روش غیرمستقیمی استفاده میشود و میگوییم افرادی که هزینههای خوراکیشان نزدیک همان کالری روزانه است در سایر آیتمها چقدر هزینه کردهاند.
شخصی که هزینههای خوراکیاش در سطح نیازهای ضروری است احتمالا بقیه مصارفش نیز در همین سطح است. فردی که در این سطح زندگی میکند احتمالا محل سکونتش نیز یک خانه اصطلاحا لاکچری نیست. با مقایسه این موارد به ضریبی میرسیم و میگوییم فرضا هزینههای خوراکی ۴۰ درصد هزینههای کل این نوع خانوارها را به خودش اختصاص میدهد. درنتیجه اگر هزینه سبد خوراکی x باشد ۲.۵ برابر آن معادل کل هزینه آن خانوار بوده و خطفقر مطلق تلقی میشود.
اعداد خطفقر مطلق با توجه به جزئیات میتواند متفاوت باشد. ما چند خط فقر بینالمللی داریم که بانک جهانی آنها را برای کشورهای مختلف توسعهیافته و درحال توسعه تعیین میکند. در سال ۲۰۱۱ این خطوط معادل ۱.۹ دلار، ۳.۲ دلار و ۵/۵ دلار تعیین شدهاند. چون تورم دلار در بازار جهانی خیلی زیاد نبوده در سال ۲۰۲۱ نیز این ارقام خیلی تفاوتی با الان ندارد.
تفاوت این ارقام نشان میدهد معیار خط فقر در کشورهای مختلف میتواند متفاوت باشد. بهطور مثال بانک جهانی برای کشورهای با درآمد متوسط به بالا ۵/۵ دلار را درنظر گرفته است.
دنیای اقتصاد نوشت: استمرار سیاستهای روزمره و اشتباه و اصرار بر آن، اقتصاد ایران را انعطافناپذیر و سخت کرده است. اقتصاد ایران نرم نیست، سیال نیست، همانند سنگ سخت شده است. به همین دلیل است که سیاستهای اقتصادی، حتی اگر صحیح هم باشند، کماثر هستند.
مهمترین اثر «سخت شدن» اقتصاد ایران، کوچک شدن آن است؛ چون اقتصاد برای رشد و بزرگ شدن نیاز دارد که سرمایهگذاری کند، نیروی انسانی جذب کند، شیوههای جدید تکنولوژی را بیازماید و بهکار بگیرد. اینها در شرایطی که اقتصاد ایران سخت شده است، امکان ندارد. به همین دلیل است که رشد پایین در اقتصاد ایران بدیهی و قابل پیشبینی شده است.
شاهد نوعی ایستایی در اقتصاد ایران هستیم. همزمان تورم به همین دلایل گفتهشده رو به افزایش است. سالهای طولانی است که تورم بالا در اقتصاد ایران جا خوش کرده است. ایستایی اقتصادی توام با تورم بالا، بیماری مزمن اقتصاد ایران شده است. این بیماری اولین اثری که بر جای میگذارد فقر است.
کاهش تولید و نداشتن رشد مستمر و در نتیجه کاهش حجم اشتغال یا افزایش محدود آن و همزمان افزایش تورم، آن هم نه برای بازهای کوتاهمدت بلکه برای سالهای متوالی، همانند خورهای به جان سفره مردم افتاده است.
افزایش سطح فقر نسبی و فقر مطلق نشاندهنده از نفس افتادن رشد اقتصادی و تحلیل رفتن سرمایه از یکسو و پایدار شدن تورم از سوی دیگر است. تا این شکاف درست نشود، اقتصاد ایران به جای اینکه کالا تولید کند، فقر تولید میکند.
آمار و تخمینها نشان میدهد سطح فقر نسبی به حدود ۱۸میلیون تومان برای یک خانوار معمولی و سطح فقر مطلق به ۱۲میلیون تومان در سال۱۴۰۱ افزایش یافته که نشانگر این واقعیت تلخ است که هر روز عدهای زیر خط فقر نسبی و عدهای زیر خط فقر مطلق پرتاب میشوند.
وقتی اقتصاد سخت و انعطافناپذیر میشود فقر در آن لانه میکند. فقر با خودش فرهنگ فقر میآورد، با خودش سطح تحصیلات و آگاهی محدود و بستهای میآورد، با خود آسیبهای اجتماعی و اقتصادی زیادی میآورد. فقر وقتی ساختار پیدا میکند، شروع به تخریب بنیانهای توسعهای جامعه میکند که شاید اقتصاد برای خلق آنها دههها هزینه کرده باشد.
فقر در روند حرکت جامعه اختلال ایجاد میکند. فقر خودش را بزرگ میکند. فقر، فقر میآفریند. اگر این روند ادامه یابد، سرمایه اجتماعی تهدید میشود. در این شرایط سطح سرمایه اجتماعی لازم برای رشد اقتصادی فراهم نمیشود.
برای جلوگیری از این فرآیند خودتخریبی، لازم است ابتدا ابعاد، عملکرد و گستردگی فقر توسط سیاستمداران و سیاستگذاران پذیرفته شود. بدون پذیرفتن ابعاد فقر، مسیر بهبود آن ایجاد نمیشود. با آمار و اعداد نباید بازی کرد. فقر یک پدیده است. یک پدیده فراگیر اجتماعی-اقتصادی-سیاسی و حتی اکولوژیک که تمام ابعاد جامعه را تحت تاثیر قرار میدهد. همراه با پذیرش فقر باید با پوشش آماری گسترده در این زمینه هوشمندسازی شود.
در هوشمندسازی این پدیده، دولت میتواند با فقر مبارزهای همهجانبه را آغاز کند. البته که مبارزه با فقر نیازمند آن است که سیاستگذار، تحولی اساسی در بینش خود نسبت به مسائل مختلف جامعه داشته باشد و باور کند که این وضعیت نتیجه سیاستهای گذشته خودش بوده است. اگر کاری انجام نشود در آیندهای نه چندان دور همه درگیر فقر خواهند شد و تنها حاشیهای باریک از مردم با استفاده از عدم تعادلهای موجود در اقتصاد میتوانند از تله فقر رها شوند و به ثروت خود بیفزایند.