به گزارش پول نیوز، متن یادداشت احمد مایل به شرح زیر است:
ویکتور هوگو: شکسپیر انسانی سه بعدی است، ازاین گذشته نقش پرداز نیزهست و چگونه نقش پردازی؟ نقش پردازی نیرومند و با شکوه
ویلیام شکسپیر
نویسندهای که درانگلستان زاده شد وبه جهانیان تعلق یافت. وی ازآغازظهورتئا تریه اصطلاح علمی درایران ُ درام نویسی مشهوروشناخته شده است و بسیاری ازآثارش ترجمه و اجرا شده است.
شکسپیردرام نویس بزرگ عصر رنسانس و دوران حکومت الیزابت اول ازتحولات عصررنسانس درزمینههای علم.
فلسفه و جامعه شناسی و شرایط تاریخی، اجتماعی، سیاسی انگلستان،
درنگارش اغلب آثارش بهره گرفته است.
ویلیام شکسپیر متاثر از تحولات رنسانس
رنسانس که به عصرنوزایی و شکوفایی ادبی نیز شهرت دارد، به دورهای ازتاریخ اروپا میگویند که قرون وسطی درنیمه اول قرن شانزدهم، پایان مییابد.
دراین عصراتفاقات مهم زیررخ میدهد:
۱- تکامل صنعت دراروپا و شکوفایی تجارت جهانی
۲- پایان حاکمیت کلیسا برهنر، اندیشه، علم و ویرانی دادگاههای تفتیش عقاید.
۳- بزرگان علم وادب و هنرکه به بهانههای مختلف زنده زنده درآتش سوزانده میشدند ُ طعم شیرین آزادی را میچشند.
۴- عقل، علم، طبیعت چراغ راه توسعه بشری میشود و روز به روز به تعالی ذهنی میرسند.
این تحولات توجه هنرمندان و نویسندگان را به «علم وخرد»، و درک نقش تفکرات انسانی رابرای تغییردرنگارش
آثارشان پدید میآورد.
ویلیام شکسپیر و فلسفه
شکسپیر متاثرازفلسفه «فرانسیس بیکن» «۲» انسان را شامل «روح و جسم» میداند و اعتقاد دارد پس ازمرگ، روح
۱
ازبدن خارج میشود و اگرمرگ جسم، توام با آرامش باشد، دوباره به زمین بازنمی گرددولیکن اگرخروج روح از جسم
درنتیجه خیانت دیگران و دراثرقتل ناجوانمردانه بوده روح برمی گرددتا ازقاتلین انتقام بگیرد.
درنمایشنامه «هملت» که وقایع آن دردانمارک میگذرد، پدرهملت به زمین بازمی گرددتا هملت را ازخیانتی که عمو
ومادرش بروی روا داشته اندآگاه کندو هملت عاقبت به این هشداراعتقاد پیدا میکند و عموو مادرش را میکشددر
حالی که افلیا معشوق هملت خودکشی میکند.
درنمایشنامه «مکبث» روح شاه دانکن و بانکو برمی گردند تا انتقام خود را ازمکبث بگیرند؛ که دراثر پیشگویی
جادوگران، تخیل به واقعیت تبدیل میشود و مکبث و همسرش کشته میشوند.
مکبث قبل ازمرگ، که به دیکتاتوری مستبد تغییریلفته است، بسیاری از پیروانش را میکشد.
درنمایشنامه «طوفان» آریل درنقش روح ظاهرمی شود.
درنمایشنامه «ریچارد» سوم ارواح مقتولین بازمی گردند تا انتقام خود را ازقاتل، یعنی «ریچارد سوم» بگیرند.
بنابرین ارواح درآثار شکسپیر با خصوصیات انسانی، ازقاتلان انتقام میگیرند.
در نمابسنامه «لیرشاه» شکسپیرمی گوید آدمی باید همانگونه که ورود به این جهان را تحمل میکند، خروج ازآن را نیز تحمل میکند.
شکسپیرو علم و خرافات
دراغلب آثارشکسپیر، وی به اعتقادات خرافی مرسوم آن زمان نگاهی عالمانه داشته است و این عقایدرا به سخره گرفته است.
درنمایشنامه «هملت»، هوراشیو، یکی ازشخصیتهای مهم نمایشنامه، پدیدههای عادی، مانند «خسوف» را عامل بدبختی بشرمی شناسد.
درنمایشنامه «لیرشاه» ادماندعقاید خرافی داردومی گویدکه خورشید، ماه، ستارگان، مسبب بداختری انسان
است.».
اما برای رسیدن به هدف و مقاصد شیطانی و مرعوب کردن دیگران، ازاین عقاید بهره میبرد.
درهمین نمایشنامه «دلقک» موعظه کشیشها را مسخره میکندو
کلیسای قرون وسطی را عامل بدبختی و مانعی
برای پیشرفت جامعه میداند.
شکسپیر و حقوق زنان
بی شک، قهرمانان «زن» آثارهای شکسپیر، منطبق با واقعیتهای اجتماعی و عقاید معمول آن زمان درمورد
«زنان» به تصویرکشیده شده اند.
درعصر شکسپیرزنان معمولی ازهیچ حقی برخوردارنبودندولیکن زنان اشراف به ضرورت پشتیبا نی همسرشان ازآنها
پست ومقام میگرفتندوآزادی عمل داشتند. اما این آزادی درحد قوانین «شاه» بوده است ومتکی به اجازه عمل «شاه و ملکه» معنا داشتند.
۲
درنمایشنامه هملت «افلیا» نامزدش، دختری پاک و معصوم و تابع فرمان پدراست، هملت که خیانت مادربه پدرش
را برنمی تابد، ازافلیا میخواهد برای حفظ نجابتش به دیربرود و راهبه شود. اما افلیا خودکشی میکند.
درنمایشنامه «اتللو»، دزدمونا» دخترزیبایی است که قوانین مرسوم را نادیده میگیرد و برخلاف فرمان پدر با
اتللو، مغربی وسیاه چهره ازدواج میکندولی این ازدواج پایان خوشی ندارد و اتلو که به نجابت دزدمونا شک میکنداو
را میکشد.
درنمایشنامه «رمئو وژولیت» آنان برخلاف عقاید مرسوم بین خانواده هایشان، بدون رضایت آنها، با یکدیگرازدواج میکنند. اما این ازدواج عصیانگرانه به تراژدی مرگ آنها خاتمه مییابد. رمئو و ژولیت دراوج جوانی
مرگی متکی بر تراژدی دارند؛ بنابراین دراغلب آثار شکسپیر «زنان» معصوم و بی گناه هستند و ازکمترین حق اجتماعی و سیاسی محرومند.
وناچاراتابع دستورات خانواده هستند.
دربرخی از آثارشکسپیر، زنان: جاه طلب، فریب کار، خائن پیشه، اما عصیانگرند مانند «لیدی مکبث» و «کلئوپاترا»
و دیگران ..
شکسپیر و صلح
درنمایشنامه «طوفان»، شکسپیراززبان گوانزلو، عقایدی رامطرح میسازد، مبنی براین که دنیا بایدبه دنبال
«جامعهی جمع المال» باشد که درآن: ثروت و فقربی معنا، دادوستد مطرود، دادرس نابود، جامعه فارغ ازکار
زنان عفیف و پاک دامن، همهی شهروندان ازحکومت و سلطنت بی نیاز باشند. یا به عبارت دیگر، همه رها ازخیانت
جنایت، ابزارجنگی، هستند. اینجاست که درمی یابیم شکسپیرخواهان صلح بوده است.
شکسپیرو نمایشنامههای تاریخی
اگر «طبیعت، عشق، عقل» تم اصلی تراژدیهای شکسپیراست. «تجربه، آزمایش، منطق» راه رسیدن به این سه پدیده بنیادی و عامل تکامل و دگرگونی، هستند به همین علت است که درنمایشنامههای تاریخی شکسپیر «قدرت، خشونت وسلطنت» تم اصلی آثاراو هستند.
درقرون وسطی، انگلیس، شاه را «سایه خدا روی زمین» میدانستند وخیانت به شاه، نتیجهای به جز «دارمکافات»
نداشت، شاه ازقدرت ومزایای ویژهای برخورداربود و همه انسانها «حتی اشراف وسرداران»، رعایای شاه بودندوشاه
قدرت مطلق، بود.
«الوین تافلر» جامعه شناس معاصرمی گوید:
«ضعف اساسی زوربیرحمانه و خشونت، انعطاف ناپذیری محض است، به سخنی کوتاه، خشونت بدترین نوع قدرت را به وجود میآورد، به عکس، ثروت به مراتب ابزاربهتری برای قدرت است» «۳»
۳
شکسپیر و ریچارد سوم
ریچارد برادرادوارد شاه چهارم بریتانیا، دراندیشه تصاحب تاج وتخت است، وی برای رسیدن به مقصود، امیران و
نجبا ازجمله «امیرباکینگهم» و لرد هستینگز» را با خود همراه میکند. آنگاه با رواج رعب، وحشت، تروروکشتن وارثانن
واقعی جانشین شاه، به وسیله «قاتلین مخفی» به آرزوی دیرینه اش میرسد و پس ازمرگ ادوارد چهارم، حکومت
و سلطنت را تصاحب میکند.
اما همواره دروحشت خیانت اطرافیان به این نتیجه میرسد که یاران وفادارش را نیزبکشد. او حتی «باکینگهم و لرد هستینگز» را گردن میزند.
هنری، امیرریچموند، با سپاهی اندک به جنگ با او میآیدولی، چون سپاهیان ریچارد به خون آشام اعتماد ندارند، ازوی روی برمی گردانند و دراین جنگ امیرریچموند ریچارد را میکشد.
ریچارد سوم هم، نمایشنامهای براساس «مثلث» است
مثلث، خشونت وتروربرای کسب قدرت
کسب قدرت غیر قانونی وبدون عدالت
سلطنت به ظاهرقانونی و هرج و مرج درعدم وجود قانون
الوین تافلربرای حکومتهای معاصر اروپایی مثلث عبرت آموزی ترسیم میکند:
«دانایی، ثروت، خشونت»
تافلر برای اثبات نظریهای خود سه جمله معروف از بزرگان تاریخ را نقل میکند:
«دانایی، ثروت، خشونت» «» فرانسیس بیکن
«دانایی به خودی خود، قدرت است.»
به عبارتی دیگرُ تافلرعقاید فرانسیس بیکن درقرن شانزدهم راوسعت دانایی و دانش را به حدی واقعیت میداند که
«قدرت دانا» از «دانایی» زیردستان عامل ترس آنها نمیداند.
ریچارد سوم، ازدانایی بهرهای نبرده است، برای همین است که توسعهی سلطنت و پایداری آن را، دراعمال «خشونت» و «کشتار» مخالفین میداند.
«تافلر نقل میکند:»
«حداقل باید سیصد سال گذشته، اساسیترین منازعهی سیاسی درداخل همهی کشورهای صنعتی براثر توزیع ثروت
بوده است، «کی باید به چی برسد؟» واژه هایی، چون چپ و راست یا سرمایه دارو فقیران، برحول این محوربنیادی
میچرخید ند» «۴»
ریچارد سوم با تکیه بر «قدرت خشن» خودرا بی نیازاز بخشش مخالفان میداند.
وی دیکتاتوری است که تمامی قدرت و ثرورت را برای خودش میخواهد. ولی همیشه دروحشت خیانت به سرمی برد
این دیکتاتور خونخواردرپایان نمایشنامه، زمانی که شکست خورده است وازاسب به زیرافتاده، فریاد میزند:
۴
«اسب! اسب! واین گونه است که تخت سلطنت ارزش «یک اسب» پیدا میکند.
تاریخ، آموزگار بشریت است، اما انسان فراموشکار استحاله شده درتفکرات منجمد، درسهای تاریخ را فراموش میکند.
وبارها بارها اشتباهات تاریخی را تکرارمی کند.
ریچارد سوم، قوانین وضع شده توسط دستگاههای «خودی» را هم نادیده میگیرد، وی قاتلین را برای کشتن برادرش
«کلرنس» به برج میفرستد. کلرنس به جلادان میگوید:
«گناه من چیست؟ کجا هستند گواهانی که مرا متهم میکنند، کدام هیئت قضات قانونی، حکم خود را به حکمی شر تسلیم داشته است؟ قبل ازآنکه طبق مراجع قانونی محکوم نشوم، تهدید من به مرگ بس غیرقانونی است».
ریچارد سوم عاری از دانایی حکومت کردن، هم میداند که مشروعیت سلطنت او بدون موافقت مردم شهر
قانونی نیست. به فکرچاره میافتد، بازور و تطمیع وبا تکیه برجهل مردم، خود را شاهی مذهبی و پیرو قوانین کلیسا
معرفی میکند و مردم شهررا فریب میدهد تا این که آنها فریاد میزنند «زنده باد ریچارد شاه سوم» و همین کافیست
که ریچارد سلطنت خود را قانونی بداند و دیگرازاینکه مخالفانش حکومت اش را بر پایه طرح و توطئه بدانند، ترس به
دل راه نمیدهد.
ریچاردبرای پایداری سلطنت اش، با همسرادوارد، شاه مقتول، ازدواج میکند، اما مدتی بعد اورا هم
میکشد و خیال ازدواج با دختربرادرش رادارد.
حالا دیگر ریچارد د ردریایی ازخون غرق شده است و پایههای تخت سلطنت او «سرهای بریدهای» هستند که شب
ارواح اشان به خواب او میآیند و نفرنینش میکنند.
ریچارد سوم، تراژدی تاریخی است که از زبان تاریخ فریاد میزند:
«آه ...ای جنایتهای بی شمار... آیا قدرت متکی به زور... ارزش این همه کشتار و خون ریزی را دارد»
ریچارد سوم نمایشنامهای تراژدی تاریخی است که آینه روشن نمای عصرروزگار انسانیت است.
پانوشتها
۱-هوگو، ویکتور کتاب ویلیام شکسپیر، ترجمه ناصرایراندوست، پاپ اول، ناشر: مترجم، تهران ۱۳۶۳،
۳و۴- تافلر، الوین، جابجایی درقدرت، ترجمه: شهیندخت خواررزمی، جلد اول، ناشرمترجم، تهران