روابط روسیه و آمریکا در سالهای اخیر با فراز و فرود بسیار همراه بوده و مسائلی مانند حفظ و گسترش نفوذ در مناطق پیرامونی روسیه، ژئوپلیتیک خطوط انتقال انرژی، استقرار سامانه دفاع موشکی امریکا و ناتو در شرق اروپا، مسئله هستهای ایران و کره شمالی تأثیر فراوانی بر این روابط داشته است. در این بین میتوان بحران اوکراین را نقطه عطفی در تحول روابط روسیه و امریکا دانست که بیانگر اوج اختلافات و رقابت های ژئوپلیتیک دو طرف است. با توجه به آنکه ماهیت بینالمللی بحران اوکراین پیامدهای عمیقی بر روابط بینالملل خواهد داشت. در عصر جهانی شدن، اوضاع منطقهای و جهانی در هم تنیده شده است؛ لذا بحران در یک منطقه، منافع بازیگران در مناطق دیگر را تحت ﺗﺄثیر قرار میدهد. اوکراین از زمان استقلال با بحرانهای متعددی مواجه بوده است که نقطه اوج آن در سال ۲۰۱۴ و تقابل آمریکا و روسیه در مورد آن بوده است. بر این اساس مقاله پیشرو درصدد پاسخ به این سئوالات است که ریشههای بحران ۲۰۱۴ اوکراین چیست؟ و تقابل روسیه و آمریکا در بحران اوکراین چه ﺗﺄثیری بر منافع ملی جمهوری اسلامی ایران داشته است؟ فرضیه این پژوهش بدین ترتیب قابل طرح است که بحران اوکراین، ریشه در رقابت روسیه و آمریکا در این کشور داشت که در انقلابهای نارنجی، آبی و بحران ۲۰۱۴ به منصه ظهور رسید به طوری که وقوع بحران مذکور باعث تقویت روابط مسکو- تهران در راستای تحقق منافع ملی ایران شد.
روابط روسیه و امریکا از اتحاد در جنگ جهانی دوم تا تخاصم و رقابت در دوران جنگ سرد و حتی پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی نیز از پیچیدگی های خاصی برخوردار بوده و بخش های مهمی از تاریخ روابط دو کشور را تشکیل داده است. خوشبینی روسها به رابطه با غرب بر اساس سیاست خارجی کوزیروف، به تدریج جای خود را به دیدگاه سنتی رقابت و تضاد داد. این دیدگاه که با روی کار آمدن پوتین در روسیه و رخداد ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ تقویت شد، روابط دو کشور را وارد مرحلهای نوین کرد؛ به نحوی که در سالهای بعد، مسائلی نظیر حفظ و گسترش نفوذ در مناطق پیرامونی روسیه، ژئوپلیتیک خطوط انتقال انرژی، استقرار سامانه دفاع موشکی امریکا و ناتو در شرق اروپا، مسئله هستهای ایران و کره شمالی و همچنین تحولات خاورمیانه و شمال افریقا به چالشهای اساسی در روابط روسیه و امریکا تبدیل شد. در این بین اوکراین و بحران مرتبط به آن نقطه عطفی در تحول روابط روسیه و امریکا و بیانگر اوج اختلافات و رقابتهای ژئوپلیتیک دو طرف است که باید بدان پرداخت.
اوکراین در زمان اتحاد جماهیر شوروی، از نظر سیاسی و اقتصادی پس از روسیه دومین قدرت بزرگ در آن مجموعه بود، اگرچه به لحاظ وسعت پس از قزاقستان در جایگاه سوم قرار داشت (Zashev, ۲۰۰۵: ۵). این کشور به لحاظ وسعت بعد از فرانسه دومین کشور بزرگ اروپا است. بعد از استقلال اوکراین در سال ۱۹۹۱، سیاست خارجی کیاف همواره میان غرب و جمهوری فدراتیو روسیه در نوسان بوده است. دولتمردان اوکراینی هیچگاه نتوانستهاند در روابط خارجی به تعادلی پایدار برسند تا از حساسیتهای روسیه و کشورهای غربی نسبت به کشور خود بکاهند (نسریندخت، ۱۳۸۵: ۴۸). یکی از مهمترین دلایل عدم تعادل مذکور ترکیب جمعیتی اوکراین است. زیرا به لحاظ ویژگیهای جمعیتی و زبانی، اوکراین به دو دسته تقسیم شده است: یک دسته ساکنان بخشهای شرقی و جنوبی اوکراین از جمله شبه جزیرة کریمه و شهر سواستوپل است که اکثراً روس زبان و بیشتر ارتدوکس میباشند. این گروه سخت طرفدار روسیهاند. دسته دیگر، ساکنان بخشهای غربی اوکرایناند که بیشتر کاتولیک و طرفدار نزدیکی روابط با غرب میباشند. وجود این دوگانگی جمعیتی سبب میشود تا هر یک از این دو طیف گرایش به روسیه یا اروپای غربی را برطرفکننده مشکلات خود بدانند؛ به علاوه قرابت جغرافیایی اوکراین با قدرتهای بزرگ این سرزمین را به یکی از مهمترین کانونهای اصطکاک قدرتها (به سرکردگی روسیه و آمریکا) تبدیل کرده است.
کشور اوکراین با توجه به موقعیت خاص ژئوپلیتیکی که دارد در سیاست خارجی روسیه و آمریکا از جایگاه مهمی برخوردار است، به طوری که پس از استقلال اوکراین، سیاستمداران کاخ کرملین، این جمهوری را ملتی مستقل از روسها نمیپنداشتند. ایالات متحده آمریکا نیز با هدف برقراری هژمونی خود در صدد غربیسازی اوکراین و مقابله با نفوذ سنتی روسیه در این کشور است. بحران اوکراین جدیترین تنش در روابط مسکو و غرب بعد از جنگ سرد به شمار میرود. اگرچه برخی بحرانها همانند بحران اوکراین به صورت ناگهانی شعلهور میشود؛ اما با کنکاوی در دلایل بروز بحران، ریشههای قبلی آن نمایان میگردد که بذر بحران اوکراین در انقلاب نارنجیِ سال ۲۰۰۴ پاشیده شد و پس از طی مراحلی به وضعیت کنونی رسید. با این وجود، بحران سال ۲۰۱۴ در اوکراین ابتدا یک ﻣﺴﺄله داخلی بود، اما باتوجه به موقعیت راهبردی این کشور و بازی ژئوپلتیک قدرتهای جهانی، تبدیل به یک چالش بینالمللی شد. در این میان کشورهایی همانند ایران که در روابط میان روسیه و غرب جایگاه مهمی دارند خواه ناخواه تحت ﺗﺄثیر این رقابتها قرار میگیرند. ساختار کنونی نظام بینالملل، دوقطبی نیست که کشورها مجبور به طرفداری از یک طرف درگیر باشند. اما منافع کشورهایی که عمده رفتارهای آنها بازخورد بینالمللی دارد تحت ﺗﺄثیر بحرانهای دامنهداری مانند اوکراین قرار خواهد گرفت. اوکراین دارای مرز مشترک با ایران نیست و در محیط منطقهای ایران قرار نمیگیرد؛ لذا بیشتر در پرتو رقابت آمریکا و روسیه بر سر اوکراین منافع ایران تحت ﺗﺄثیر قرار میگیرد.
روسها با تجربیاتی که از انقلابهای رنگی آموخته بودند این بار الگوی تهاجمیتر از آنچه در قبال انقلاب نارنجی (۲۰۰۴) و انقلاب گل رز گرجستان (۲۰۰۳) و انقلاب لالهای قرقیزستان (۲۰۰۵) داشتند؛ به نمایش گذاشتند و با مداخله نظامی و برگزاری همهپرسی، کریمه را به خود ملحق کردند. واکنش غربیها در برابر این اقدام افزایش فشارها و تشدید تحریمها علیه روسیه بود. روسیه به دنبال ایفای نقش مؤثر در معادلات جهانی و ارتقای جایگاه خود در نظام بینالملل است و برای دستیابی به چنین هدفی، رشد اقتصادی و گسترش حوزه نفوذ در مناطق گوناگون جهان را در اولویت سیاست خارجی خود قرار داده است. ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه، طی یک دهه گذشته تلاش کرده است هم جهان و هم هموطنان خود را متقاعد کند که روسیه یک قدرت بزرگ احیا شده است. در این زمینه استعداد بیمانند وی برای مانورهای تاکتیکی، قیمت نسبتاً با ثبات نفت و گرفتار شدن غرب به جنگهای منحرفکننده و مشکلات اقتصادی به پوتین کمک کرد. پوتین در دوران قدرت خود جنگی را در گرجستان آغاز کرد، منطقه گمرکی اوراسیای خود را به منظور رقابت با اتحادیه اروپا به وجود آورد، غرب را در زمینه سوریه با چالش مواجه کرد، ادوارد اسنودن، مقاطعهکار سابق آژانس امنیت ملی امریکا را زیرکانه تخلیه اطلاعاتی کرد و امضای توافق تجاری و همکاری اوکراین با اتحادیه اروپا را از بین برد.
از سوی دیگر، آمریکا در تنظیم رفتار بینالمللی و الگوهای سیاست خارجی خود به اتخاذ روشهایی که مبتنی بر ساخت داخلی، نظام بینالمللی، الگوهای فکری، نگرش تصمیمگیران و شرایط ژئوپلیتیکی است، مبادرت میورزد. بر این مبنا در حال حاضر امریکا به عنوان یک قدرت مداخلهگر درصدد حفظ وضع موجود و تقویت ساختارها و قواعد تنظیمیافته در نظام بینالملل است و در این راه گسترش نهادهای دموکراتیک با قرائت لیبرال دموکراسی غربی و افزایش حوزه امنیتی خود با تفسیر یکجانبه از تروریسم بینالمللی را مد نظر قرار داده است. از این رو حداکثر تلاش خود را برای ایجاد انسجام سازمانی و سیاسی به نفع خود و همسو با ارزشهای مورد دفاع خود در سطح جهان انجام خواهد داد. روشن است که میزان پافشاری واشنگتن بر چنین مسائلی در قبال روسیه، از سوی مسکو به عنوان مداخله در امور داخلی تلقی میشود و ممکن است در روابط آینده کرملین و کاخ سفید تأثیرگذار باشد؛ زیرا رفتار هر دولت یا واحد سیاسی در صحنه روابط و مناسبات جهانی تحت تأثیر رفتار سایر دولتها قرار دارد و بازیگران استراتژی خود را در جهت حفظ امنیت و مصونیت از تعارض دیگران اتخاذ میکنند.
تلاش برای موازنه قوای منطقهای از سوی قدرتهای بزرگ و مخالفت با ساختار تک قطبی نظام بینالملل از سوی روسیه، منجر به افزایش اهمیت استراتژیک ایران شده است. این ﻣﺴﺄله بازیگران مهم را به تکاپو انداخته است که ایران را به اردوگاه خود بکشانند. اما نزدیکی مواضع تهران ـ مسکو و منافع مشترک آنها منجر به همکاری بیشتر دو کشور با یکدیگر شده است. بارزترین نمود این همکاری سیاست خاورمیانهای روسیه در قبال بحران سوریه است که میتوان آن را در پرتو بحران اوکراین و به عنوان گروکشی روسها در برابر غرب ارزیابی کرد. از سوی دیگر بحران اوکراین میتواند باعث برجسته شدن جایگاه ایران به عنوان یک تولیدکننده انرژی شود و ایران را به عنوان آلترناتیو روسیه در ﺗﺄمین انرژی کشورهای اروپائی مطرح نماید. بر خلاف روسیه، ایران دارای اختلافات ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک با اروپا و مخصوصاً کشورهای اروپایی شرقی نیست. براین مبنا تهران میتواند به عنوان یک شریک بلند مدت اقتصادی در نظر گرفته شود. فرصتهای فوق از دریچه بحران اوکراین پیشروی ایران قرار گرفته است و یا حداقل از حالت بالقوه خارج و به وضعیت عملیاتی نزدیکتر شده است.