راننده آمبولانس هراسان به بیرون نگاهی انداخت. لاستیک پنچر شده بود و برای رفع ایراد هیچ زمانی وجود نداشت. باید هرچه سریعتر قلبی که در پوشش یخ و مواد نگهدارنده آرمیده بود در سینه دخترک مینشست و ضربان میگرفت. وقت از آنچه همیشه میگویند طلاییتر بود و حتی هدر رفتن یکصدم ثانیهاش میتوانست به خراب شدن همهچیز بینجامد. کاری از کسی برنمیآمد. پزشک و پرستار به خیابان رفتند تا مگر با خودروی شخصی انسانی فداکار بتوانند مأموریتشان را به سرانجامی موفق برسانند، اما دریغ که ماشینها هم مثل عقربههای ساعت بیتفاوت میگذشتند.
کد خبر: ۳۶۰۱۸۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۷/۰۳