مولانا جلال الدین بلخی در غزلی دل انگیز با مطلع «کجاییدای شهیدان خدایی؟»، به ایجاز و با زیبایی هر چه تمامتر به تبیین واقعه تاریخی عاشورای سال ۶۱ هجری قمری پرداخته است. همچنانکه در بیت دوم این غزل آمده است: «کجاییدای سبک روحان عاشق/ پرندهتر زمرغان هوایی»، هدف و فلسفه قیام عاشورا، سبکباری، رهایی و رستگاری آدمی از هر آنچه که او را به بند میکشد و در پیش پای ستمکاران و جباران به کرنش و تعظیم وامی دارد دانسته شده است. همچنین در بیت دیگری از این غزل آمده است: «کجاییدای در زندان شکسته/ بداده وامداران را رهایی». بر مبنای این بیت نیز قرار بر این بوده که حسین بن علی (ع) و یاران او شیوه رهایی از زندان و وارستگی از قیدها و زنجیرهای دست و پاگیر بندگی را به انسان بیاموزند و او را از وامداری و بدهکاری به آیینها و رسومی که به ضلالت و بیچارگی وی میانجامد رهایی ببخشند.
دشمنی و جهل، دو لبه یک قیچی
امروزه، اما و پس از گذشت ١۴٠٠ سال، متاسفانه همین نهضت رهایی بخش و نجات دهنده بنا به دلایلی که در پی خواهد آمد، در خطر استحاله و تبدیل شدن به کُند و زنجیر و بردگی و بندگی دوباره همان پیروان و روندگان طریقت حسین بن علی (ع) شده است و اگر پاسبانی و پاسداری علمای دین و کارشناسان مذهبی نباشد، نیتهای زهرآگین دشمنان عاشورای حسینی از یک سو و نادانی و تُنک مایگی برخی سخنرانان و مداحان و عزاداران حسینی از سوی دیگر، همچون دو لبه یک قیچی رشتهها و پیوندهای این آیین الهی و شیعی آگاهی بخش و نجات دهنده را از هم خواهد گسست و خسارتی عظیم و جبران ناپذیر بر جای خواهد گذاشت.
بدعتهای عاشورا
نقل روایتهای نادرست و بی اساس از سوی برخی سخنرانان، قرائت ابیات و اشعار غلوآمیز و نامربوط از سوی عدهای از مداحان، اصالت دادنِ صرف به شور و اشک و آه، بالا و پایین جهیدنهای افراطی، خودنماییها و پیروی از نفسانیات، شبیه خوانیهای بی شباهت به نهضت عاشورا، مقتل خوانیهای بیگانه با گودال قتلگاه، استفاده از موزیکها و ریتمهای شبهه ناک و بیگانه با مضمون و مفهوم واقعه کربلا، پیرایه بستنهای خرافی و جهالت بار به اصل ماجرای روز واقعه و بسیاری موارد و اتفاقات تاسف بار دیگر باعث شده است که نهضت عاشورا با همه روشنی و شفافیتی که در پیام آن وجود داشت به مرور، به یک حکایت پر شاخ و برگ و هَرَس ناشده تبدیل شود و به جای رهایی بخشی و رستگاری، به دست و پای شیعیان و پیروان حسین بن علی (ع) بپیچد و آنها را از همراهی و پیروی پیشوای آزادگان و سرافرازان تاریخ باز بدارد و در یک کلام این نهضت بزرگ الهی و انسانی را به ضد خود تبدیل کند.
وظیفه سنگین پاسداری از نهضت
از این رو رسالت دغدغهمندان و دلسوزان آگاه و فرهیخته عاشورای حسینی امروز بیش از هر زمان دیگری سنگینتر و سترگتر است. به نظر میرسد ایشان باید با تکیه بر نیروی عقل و ابزار خرد به هَرَس و پیرایش شاخ و برگ اضافی و مزاحم نهضت عاشورا بپردازند و با تمسک به عبارت مشهور «کلما حکم به العقل حکم به الشرع» به هماهنگی هرچه بیشتر میان عقل و شرع و نقل همت بگمارند و زنگار زمان از آیینه واقعه کربلا بزدایند و جلوهای پاک، بی پیرایه و درخشان از این نمایش بی بدیل را به جهانیان عرضه کنند و این خود بهترین و کارآمدترین روش تبلیغ این حکایت شگفت و الهام بخش است. راست و درست گفته اند که نهضت عاشورا و واقعه کربلا در بطن خود آنقدر منطق، حقانیت، اصالت و شور آمیخته با شعور دارد که دیگر هیچ نیازی به آن همه اغراق، غلو و رفتار احساسی و بعضا جفاکارانه نخواهد بود.
عاشورا، پرتو رخشان جلوه الهی
خطر قشری گری و تقلیل واقعه عظیم کربلا به یک اتفاق احساسی و سوزناک و غفلت از هدف و فلسفه اصلی آن، بارها و بارها از سوی علمای سَلَف و روحانیون و کارشناسان برجسته دینی و همچنین مقامات بلند پایه نظام همچون امام خمینی بنیانگذار جمهوری اسلامی و آیت الله خامنهای رهبر انقلاب گوشزد گردیده و شیعیان و دلدادگان عاشورای حسینی را از در غلتیدن به حاشیهها و اسارت در بند بدعتها و خرافات و پیرایههای بی اساس آن بر حذر داشته اند، اما به نظر میرسد به موازات این هشدارها و بر حذر داشتن ها، یک پروژه و جریان نیرومند بیگانه با همدستی برخی عناصر خائن داخلی از طریق تولید مطالب و محتوای انحرافی و منابع قابل توجه مالی سعی در اصالت بخشیدن به عزاداریهای بی محتوا و فاقد منطق و عقلانیت و انحراف نهضت اصیل عاشورا از مدار و محور اساسی و حقیقی آن است. با این همه، از آنجا که در بینش شیعی، قیام حسین بن علی (ع) در روز عاشورا، پرتوی از جلوه رخشان الهی است و به حکم عبارت قرآنی: «یرِیدُونَ لِیطْفِؤُا نُورَ الله بِأَفْواهِهِمْ وَاللهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کرِهَ الْکافِرُونَ»، لذا بایستی امیدوار بود که در نهایت کافران و دشمنان معارف نورانی نهضت حسینی، بازنده حتمی این عرصه و آوردگاه خواهند بود، به تعبیر دیگر: «چراغی را که ایزد برفروزد/ هرآن کس پف کند ریشش بسوزد».
مسعود یوسفی / روزنامه نگار