کد خبر: ۳۹۷۳۵۲
۱۴ خرداد ۱۴۰۲ - ۱۰:۰۰
0
دکتر زهرا نظری مهر / حقوقدان

آمدنی دیرهنگام و رفتنی زودهنگام

یک لحظه آرام و قرار نداشت. بار سنگین مسوولیت بر دوشش سنگینی می‌کرد و اجازه درجازدن را نمی‌داد. اگرچه به نظر می‌رسید کشور در مسیر توسعه قرار دارد، اما نگاه عمیق و موشکافانه اش، پرده از واقعیت‌های تاسف بار بر می‌داشت و او را به مقابله وادار می کرد.

فساد اخلاقی و مالی در تمامی بخش‌ها ریشه دوانده بود. مردمانی که در حلبی آباد‌ها زندگی می‌کردند، به ادعای توسعه و پیشرفت دهن کجی می‌کردند.

شرافت ایران و ایرانی در مسلخ کشف حجاب اجباری قربانی می‌شد و حق انتخاب حقوق بشری را زیر سوال می‌برد. فراماسونری گسترش جدی پیدا کرده و انجمن‌های سری که در ظاهر ادعای مرام اخوت و برادری داشتند، بدنبال تصاحب قدرت، زر و زور بوده و تا کمر در مقابل امپریالیسم تعظیم می‌کردند.

کاپیتولاسیون در نظام قضایی و حکمرانی کشور یکه تازی می‌کرد تا آبرو و شرف ایرانی در اختیار تبعه دیگر کشور‌ها باشد و به اندازه‌ای ذلت و خفت بار بود که اگر تبعه کشور خارجی در کشورمان مرتکب هر جرم یا جنایتی می‌شد، حق دستگیری و مجازات او را نداشتیم، بلکه باید به کشور خودش می‌فرستادیم تا طبق قوانین خودشان محاکمه و مجازات شود.

وابستگی تا مغز استخوان مان نفوذ کرده بود، اما درک ما از تولید، صنعت مونتاژ بود و در حالی که سال‌ها صنایعی همچون خودروسازی، ذوب آهن، لوازم خانگی و... را راه اندازی کرده بودیم، توان تولید بدون وابستگی را نداشتیم.

در حالی که هیچ چیز سرجای خودش نبود، به نظر می‌رسید که عقربه‌های حکومت با دقتی مثال زدنی می‌چرخد. رشوه، زدوبند، رانت و... در تمامی آحاد مدیریت کشور رخنه کرده بود و ریشه فساد در سران حکومت دیده می‌شد، با این وصف حاضر نبودند این همه فساد را بپذیرند و منکر می‌شدند.

کشور به ساختمانی فرسوده شباهت داشت که پایه‌های چوبی آن را موریانه‌ها خورده و در حال فرو ریختن است، اما مردمانش در بی خیالی محض بسر می‌برند. در این شرایط عده‌ای نسبت به این همه مشکل، چالش و فساد حساس هستند، اما با سیستم‌های جاسوسی تربیت یافته در سیا و موساد، آگاهان را به زندان‌ها و شکنجه گاه‌ها می‌برند تا صدای بیداری خاموش شود.

اگرچه آگاهان بسیاری در قربانگاه‌ها به مسلخ می‌روند، اما تعدد تفکرات و باور‌های چپ و راست، اجازه جریان سازی نمی‌دهد و قیام‌ها علیه ظلم و فساد، بدلیل نبود رهبری توانمند، یکی پس از دیگری در نطفه خفه می‌شود.

در این شرایط آنچه می‌تواند قیام را به حرکتی هدفمند تبدیل کند، باور مذهبی است. اما باور مذهبی نیز بدلیل زیر سوال بردن ارزش ها، به انحراف رفته و از باور خون و قیام، رفتار‌های کلیشه‌ای باقی مانده است.

یک باره مردی از جنس خون و قیام وارد عرصه می‌شود. مردی که سالهاست برای باورش جنگیده و سخت‌ترین شرایط از تبعید تا مرگ فرزندش را تجربه کرده است. مردی که حاضر به مصالحه نیست و تنها شرطی که در کلامش مشاهده می‌شود، نابودی ظلم و فساد است. از آنجا که کلام نافذش بدور از هرگونه ریاکاری است، تا عمق جان و دل مردم نفوذ می‌کند. در تبعید به سر می‌برد، اما سخنانش در قالب شبنامه و نوار بین مردم دست به دست می‌شود و بیداری مردم را رقم می‌زند. بیداری به اعتراض و راهپیمایی تبدیل می‌شود و شعار‌ها رنگ و بوی تسویه حساب با فاسد و فساد می‌گیرد. مردم خواستار بازگشت رهبرشان از تبعید می‌شوند. اصرار مردم را با گلوله پاسخ می‌دهند و قیام رنگ خون می‌گیرد و همه چیز به خواست مردم سپرده می‌شود.

رهبر می‌آید و مردم در خیابان‌ها بدنبالش روانه می‌شوند، تنها پس از گذشت ۱۰ روز حکومت سقوط می‌کند و شعار "استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی" به واقعیت تبدیل می‌شود. دیگر به هیچ کس باج نمی‌دهیم و سرمان را جلوی هیچ کس خم نمی‌کنیم.

لذت استقلال دلمان را به درد می‌آورد و از رهبرمان انتقاد می‌کنیم که چرا دیر آمدی؟ با این حال خرسندیم. دنیا علیه استقلال طلبی مان قیام می‌کند. گروهک‌ها جنگ مسلحانه براه می‌اندازند. صدام به خیال تسخیر بخشی از خاک کشورمان حمله نظامی می‌کند. تحریم و تهدید می‌شویم، اما پای همه چیز می‌ایستیم، چون پشتمان به رهبرمان گرم است. از پایداری مان لذت می‌بریم و هرگاه که دلمان می‌لرزد و ترس شکست را بیخ گوشمان احساس می‌کنیم، به جماران می‌رویم و پای سخنان رهبرمان می‌نشینیم تا دلمان قرص شود و محکم‌تر از گذشته به مسیر بازگردیم.

بیماری بر جان رهبرمان هجوم می‌آورد و زمزمه رفتن به سرای آخرت رهبرمان بگوش می‌رسد. دست به دعا بر می‌داریم و از خدای عزوجل تقاضا که نه التماس می‌کنیم که رهبرمان را برایمان نگه دارد. اشک می‌ریزیم، التماس می‌کنیم، قران به سرمی گیریم، اما فرمان الهی بر همه چیز مقدر است. یاد جمله پیامبر اکرم می‌افتیم که خطاب به پیروانش فرمود "من نیز مانند شما بشر هستم" و سپس به حکمت خداوند ایمان آوردیم، خداوندی که زنده می‌کند و می‌میراند. اگرچه مطیع خداوند هستیم، اما دل کندن از رهبر کار سخت و جانفرسایی است.

اولین ساعت‌های بامداد ۱۴ خرداد ۱۳۶۸ است و گوینده اخبار در حالی که بغض راه گلویش را بسته، اعلام می‌کند که " روح بلند رهبر کبیر انقلاب به ملکوت اعلا پیوست". خشکمان می‌زند. اشک در چشمانمان حلقه می‌زند و بی اختیار فریاد می‌زنیم "بگذار تا ببینمش اکنون که می‌رود،‌ای اشک از چه راه تماشا گرفته ای".

بزرگترین مراسم تشییع جهان را برگزار می‌کنیم تا رهبرمان برای چندمین بار رکورددار گینس شود. آنگاه رهبرمان را در حالی که ۸۷ سال از عمر گرانقدرش گذشته، تا خانه آخرت بدرقه می‌کنیم.

اما این پایان کار نیست و نباید مردی که دنیا را تکان داد، در ۱۴ خرداد ۶۸ برای همیشه فراموش شود. این تاریخ همواره تکرار می‌شود و هر سال در ۱۴ خرداد بار دیگر به جهانیان اعلام می‌کنیم که روح الله موسوی خمینی ستاره‌ای بود که درخشید، روشنایی داد، اما خاموش نمی شود و همواره در میان ما خواهد بود. به یاد داریم که رهبر کبیر انقلاب در وصیت نامه شان گفتند "من در میان شما باشم یا نباشم، به همه شما وصیت و سفارش می‌کنم که نگذارید‏‎ ‎‏انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بیفتد". بنابر این از دستاورد‌های خمینی کبیر با دل و جان پشتیبانی و حمایت خواهیم کرد، اما هنوز گلایه داریم که رهبرمان چه دیر به میان عاشقانش آمد و چه زود از جمع مان رفت.

 

دکتر زهرا نظری مهر / حقوقدان

ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر:
گزارش مجامع بیشتر
تولید 300 هزارتن کاتد به رغم کاهش بیش از 16 هزار تنی مصرف قراضه مس در سال 1401

تولید 300 هزارتن کاتد به رغم کاهش بیش از 16 هزار تنی مصرف قراضه مس در سال 1401

مدیرعامل مس در مجمع عمومی عادی این شرکت که با حضور اکثریت سهامداران در تالار وزارت کشور برگزار شد از کسب رتبه پنجم ذخایر جهانی مس تنها با اکتشاف 7 درصدمساحت کشور خبر دادو گفت: با توسعه اکتشافات رسیدن به رتبه دوم و سوم جهانی نیز برای ایران متصور است.
پربازدید
پرطرفدارترین
برای دریافت خبرنامه پول نیوز ایمیل خود را وارد نمایید: