صیاد میرود آهو را بگیرد که با ممانعت حضرت رضا (ع) مواجه میشود. ولی چون آهو را صید و حق خود میداند، در مطالبه آهو پافشاری میکند. امام حاضر میشود مبلغی بیشتر از بهای آهو، به شکارچی بپردازد تا او آهو را آزاد کند. شکارچی نمیپذیرد ومی گوید: من همین آهو که حق خودم است را میخواهم. آهو به زبان میآید و به عرض امام میرساند: من دو بچه شیری دارم که گرسنهاند و چشم بهراه که بروم و شیرشان بدهم، شما ضمانت مرا نزد صیاد بکنید تا اجازه دهد بروم و بچگانم را شیر دهم و برگردم و تسلیم صیاد شوم…»
حضرت رضا (ع) هم، ضمانت آهو را نزد شکارچی میفرماید و خود را به صورت گروگانی در تحت تسلط شکارچی قرار میدهد. آهو میرود و بهسرعت با آهوبچگان باز میگردد و خود را تسلیم شکارچی میکند.
شکارچی که این وفای به عهد را میبیند، منقلب میگردد و تازه متوجه میشود که گروگان او، حضرت علی بن موسی الرضا (ع) است، فوراً آهو را آزاد میکند و خود را به دست و پای حضرت میاندازد و عذر میخواهد و پوزش میطلبد. حضرت نیز مبلغ قابل توجهی به او میدهد و بهعلاوه، تعهد شفاعت او را در قیامت نزد جدش میکند و صیاد را روانه میسازد. آهو هم که خود را آزاد شده حضرت میداند اجازه مرخصی میطلبد و به سراغ لانه خود میدود.