پایت را که به داخل دانشگاه میگذاری، همه چیز عوض میشود، زیرا دانشجو شده ای. واقعیت این است که نگاه جامعه به فردی که دانشجو شده، متفاوت میشود. هنوز ترم اول را پاس نکردهای که مهندس یا دکتر خطابت میکنند تا متوجه شوی دانشگاه چیز دیگری است و بدانی مسوولیت تو سنگینتر شده است.
انتظار تحول و درک
باید بدانی وقتی دانشجو شدی، جامعه از تو انتظار دارد متحول شوی، درکت بالاتر برود، به مسائل عمیقتر نگاه کنی، راهکار بدهی و مشکلات را از پیش پای جامعه برداری. مردم انتظار دارند به جایشان ببینی و بشنوی، به جایشان فکر کنی و برایشان چاره اندیشی کنی. وقتی دانشجو شدی، دیگر متعلق به خودت نیستی و باید از خودخواهی بیرون بیایی.
باید متفاوت باشی
فرقی نمیکند دانشجوی دانشگاه شریف باشی، از در دانشگاه آزاد وارد شوی یا سر کلاس دانشگاه علمی کاربردی بنشینی، وقتی دانشجو شدی، یعنی باید متفاوت باشی. دیگر حق نداری مانند افراد عادی فکر کنی، گام برداری و تصمیم بگیری، باید با هر اقدامی و هر گامی پیامی به جامعه بدهی و کارگشا باشی.
علامه دهر
اهمیت دانشجو به اندازهای بالاست که گویا تمامی علوم را در بر میگیرد. باور جامعه بر این است که دانشجو از همه چیز سردر میآورد، برای هر پرسشی پاسخی دارد و علامه دهر است، بنابر این اگر سوالی داشته باشد، به سراغ دانشجو میرود. آنقدر که نسبت به دانشجو توقع وجود دارد، از اقشار دیگر توقع وجود ندارد. در نتیجه مردم انتظار دارند در هر ماجرا یا واقعه ای، رد پای دانشجو را ببینند.
علاقه به دانشجو
مردم نمیدانند چرا، اما دوست دارند فرزندشان یا یکی از بستگانشان دانشجو بشود. حتی اگر همسایه دانشجو داشته باشند، نیز خوششان می آید. از کارگر کارخانه تا مالک کارخانه، از پزشک تا بیمار، از سارق تا نگهبان و خلاصه از هر قشری میخواهند فرزندشان با عنوان دانشجو به خانه رفت و آمد کند. آنقدر که پدر و مادر، خواهر و برادر و حتی دوست و آشنا هنگام معرفی کردن فرزند یا دوستشان از بکار بردن عنوان دانشجو لذت میبرند، از بکار بردن عنوان کارمند حتی مدیر لذت نمیبرند.
بیشتر بخوانید:
لذت دانشجو بودن
خود دانشجو هم موقعی که میخواهد شغلش را به جامعه معرفی کند، با غرور خاصی میگوید "دانشجو هستم". البته حق هم دارد، زیرا هنوز تکلیفتش روشن نیست. معلوم نیست تا چه اندازه پیشرفت خواهد کرد و به چه جایگاهی خواهد رسید و همین بی خبری از آینده باعث میشود که هر اندیشهای از ذهن دانشجو عبور کند و البته خودش را در عالی ترین مدارج ببیند.
کارخانه انسان سازی
دانشگاه کارخانه انسان سازی است. از سر یک کلاس دانشجو دو دانشجو فارغ التحصیل میشوند، یکی عمر خود را وقف جامعه و کمک به همنوعانش میکند و دیگری تا زیر میزی نگیرد، بیمار در آستانه مرگی که به نان شبش محتاج است را عمل نمیکند تا جانش را نجات دهد. به همین دلیل باید دانشگاه را کارخانه آدم سازی بدانیم. هرچند افرادی که به عنوان دانشجو سر کلاس مینشینند، پیش زمینه شخصیتی دارند.
آینده دانشجویی
سر کلاس دانشگاه هم که مینشینیم، مراقب هم کلاسیهایمان باشیم. حتی به دانشگاه که وارد میشویم، از کنار دانشجویان دیگر بسادگی عبور نکنیم، شاید فردا یکی از این دانشجویان پروفسور حسابی، پروفسور سمیعی، استاد کزازی، دکتر انوشه، رییس جمهور، نماینده مجلس، وزیر، دادستان یا... شد.
همکلاسی با رییسی
اولین بار که سر کلاس حقوق عمومی مقطع دکترا نشستم، سیدابراهیم رییسی همکلاسی من بود و همانگونه که من برای گرفتن مدرک دکترا آمده بودم و میخواستم برای کسب جایگاه علمی دکترا بخوانم، رییسی نیز آمده بود تا برای دکترا بخواند. بیش از همه نسبت به حضور و غیاب ابراهیم رییسی حساس بودم. ابراهیم رییسی آن زمان دادستان کل کشور بود و من گمان میکردم که این افراد پشت میزهای کارشان مینشینند و منتظر میمانند تا مدارک تحصیلی را دو دستی تقدیمشان کنند، اما دیدم که ابراهیم رییسی هم مانند بقیه دانشجویان سر کلاس میآمد، به نکاتی که استاد میگفت، گوش میداد، جزوه بر میداشت و حتی سر جلسه امتحان نیز حضور پیدا کرد و امتحان داد.
اندیشه ورزی کنیم
بنابراین باید بسیار حساس باشیم و قدر لحظه به لحظه ورود به کلاسهای دانشگاه را بدانیم. اگر به عنوان دانشجو مورد تکریم جامعه قرار داریم، مطالعه کنیم، اندیشه ورزی را در پیش بگیریم و به تمامی مسائل جامعه عمیق نگاه کنیم. هرگاه که سر کلاس حاضر میشویم، قبل از آنکه جمله معروف "استاد خسته نباشید" را بر زبان بیاوریم، بدانیم که آینده کشور در دستان ماست و قرار است برای تمامی چالشهای آن راه کارهای عملی ارائه دهیم.