عوامل این نمایش حضور یافتند و دربارهی چند وچون اجرای این نمایش از تمرین تا انتخاب بازیگر و اجرا با خبرنگار فرهنگ و هنر برنا گفت و گویی کرده اند که در ذیل میخوانید.
«سهند خیرآبادی» نویسنده و کارگردان نمایش "مستخدم" درخصوص چگونگی شکل گیری نمایش و سوژه آن به خبرنگار فرهنگ و هنر برنا گفت: این نمایشنامه زمانی شکل گرفت که مادر من کرونا گرفت و شرایط اینگونه شد که خود را قرنطینه کردیم، من هربار که بعد از تایم استراحت از اتاقم بیرون میآمدم، موقعیتی کمدیای اتفاق میافتاد. بعد از آن تصمیم گرفتم این اتفاقات را بنویسم و هر زمان که به اتاقم بر میگشتم چیزی برای نوشتن داشتم و به تدریج این نمایشنامه شکل گرفت.
این کارگردان درخصوص چگونگی تکمیل شدن تیم بازیگری خاطرنشان کرد: نادر فلاح، مسعود کرامتی و شبنم گودرزی از همان ابتدا که شروع به نوشتن کردم در ذهن من بودند و اگر بخواهم صادقانه بگویم فقط نقش مأمور بود که مطمئن نبودم چه کسی قرار است بازی کند. با نادر فلاح، چون قبلا تئاتر کار کرده بودیم، سادهتر پیشنهاد من را قبول کرد و زمانی که آن را مینوشتم برایش میفرستادم تا او بخواند، اما آقای کرامتی مقداری سختتر به گروه پیوست، چون صحنه آخر را ننوشته بودم و متن را که برایشان فرستاده بودم به من گفتند حضورشان منوط به نگارش صحنه آخر خواهد بود و بعد از آنکه صحنه آخر را نوشتم آقای کرامتی بسیار لطف کردند و قبول کردند در پروژه باشند و واقعا همکاری با ایشان تجربه بی نظیری است.
مسعود کرامتی دربارهی حضور دوباره اش در تئاتر گفت: کرونا من را در این دو سال عقب انداخت یکی دو کار اخیرا به من پیشنهاد شده بود، اما برایم خیلی دلچسب نبودند. درباره این نمایش باید بگویم ابتدا پایان بندی آن را دوست نداشتم و به نظرم نمایش به گونهای ول بود و در کل از متن خوشم آمده بود به همین علت با کارگردان گفتگو کردم، و اگر صحنه آخر تغییر نمیکرد آن را بازی نمیکردم، اما سهند خیرآبادی برای صحنه آخر متنی نوشته بود و وقتی آن را برایم فرستاد پیشنهاد را قبول کردم البته کمی دستخوش تغییر شد و کمی ممیزی به آن خورد و بالاجبار سهند آن را تغییر داد، اما از نظر من درحال حاضر خیلی جذابتر شده است و از لحاظ مکانی تناسب بیشتری دارد.
مسعود کرامتی درباره الویت دستمزد بر مهم بودن پایان بندی میان هنرمندان تصریح کرد: این مسئله ۱۰۰ درصد نیست و خود بنده هم اکثر مواقع اصلا دستهای از فیلمها را کار نمیکنم و آن دسته از فیلمها شامل فیلمهای سفارشی و تبلیغاتی است.
او گفت: به همین علت بخش اعظمی از پیشنهادهایی که میشود را کار نمیکنم، اما همچنان تئاتر برای من جدیتر است و همیشه فکر میکنم که یکی از مهمترین ویژگیها برای من این است که کار حرفی برای گفتن داشته باشد. نمیخواهم بگویم که آن حرف جهان را کن فیکون بکند و اصلا اعتقادی ندارم که چنین اتفاقی از طریق هنر بیفتد، البته منظورم یک اثر به تنهایی است، چون به هر حال قرار است کار هنری در جامعه تاثیر گذار باشد و حرفی برای گفتن داشته باشد و به هرحال آن حرف برای من مهم است که چیست و سمت و سوی آن به کدام طرف است و چه ارزشی دارد و اهمیت این تئاتر برای بنده از همین جا شروع میشود و آن این است که حداقل تماشاچی را کمی به فکر وا میدارد و آن هم رابطه والدین با بچهها است و به نظرم یکی از جذابترین و مهمترین وجوه این کار است. یکی از مهمترین وجوه فرهنگی که در جامعه ما شاید قرنها است به اشکال مختلف شاهد یک فرهنگ ویژه هستیم و آن هم ارتباط بین فرزند و والدین است.
خیرآبادی درخصوص استقبال تماشاگران و رضایت آنها از نمایش گفت: تا به الان ما به جز یک شب که نصفه رفتیم، بقیه شبها سالن پر و راضی کننده بوده و امیدواریم که این روند ادامه داشته باشد. هر کس که کار را میبیند یک وجه اشتراکی با آن پیدا میکند این را در گپ و گفت با مخاطبها میتوان به راحتی متوجه شد و حتی وقتی در اتاق نور هستید کاملاً متوجه میشوید که مخاطب به سرعت ارتباط برقرار میکند و کسی مشغول بازی با موبایل و یا صحبت با دیگری نمیشود و تمام اینها نشاندهنده این است که مخاطب کاملا با کار ارتباط برقرار کرده است.
این کارگردان دربارهی تاثیرپذیری نمایشنامه از دیگر آثار تصریح کرد: به صورت خاص به نمایش نامه ویژهای نگاه نکردم که بخواهم از روی آن بنویسم. در اثر به یکسری از آثار مانند آثار ویلیام شکسپیر، هملت، اتلو و ... اشاره میشود، اما آنها از لحاظ ساختار و ساختمان هیچ شباهتی به این کار ندارند و فقط یک اشاره است و نمایشنامه دیگری را الگو قرار نداده ام
شبنم گودرزی دیگر بازیگر این نمایش گفت: من در این نمایش دو نقش را بازی میکنم. یکی نقش مادر و دیگری شخصیت دوست هاتف، قصه اینگونه است که هاتف یک پسر ۴۴ ساله است و پدر هاتف تصور میکند که هاتف مشکلی دارد که سمت معاشرت با هیچ خانمی حتی برای تشکیل خانواده نمیرود و اتفاقات بامزهای را رقم میزند.
او درخصوص چالشهایی که برای ایفای نقشش با توجه به اینکه نقشی بالاتر از سنش را بازی میکند خاطر نشان کرد: یکی از دلایلی که با خود سهند صحبت کردیم و قرار شد من نقش را بازی کنم به خاطر علاقه شدیدی است که این پسر به مادرش دارد و در طول نمایش کاملا میبینیم یکی از دلایل که در خانه مانده بیشتر مادر است و عشقی که به مادر دارد و این مسئله از نظر روانشناسی وجود دارد پسرها بیشتر به سمت خانمهایی میروند که رفتارهایی شبیه مادرشان دارند و از این لحاظ هم این اتفاق افتاد. به هر حال سخت است یک فرد ۳۰ ساله نقش یک مادر ۶۰ ساله را بازی کند و یکی از سختیهای دیگری که داشت لحجه آن بود و باتوجه به اینکه دوستان شیرازی زیادی داشتم آنها من را در این مسیر کمک کردند و من دائما هر روز آنها را تمرین میکنم. باتوجه به فیدبکی که از مخاطبان گرفتم فکر میکنم تا حدودی موفق عمل کرده ام. کاراکتر دوم خیلی چالش ندارد و میتوانم بگویم از شبنم گودرزی خیلی دور نیست و وقتی تجربه داشته باشیم راحتتر فضا را کنترل میکنیم.
محمدرضا آبانگاه از دیگر بازیگران نمایش گفت: من نفر آخر برای نقش مامور وارد کار شدم و گروه از قبل تمریناتی داشتند. کمی سر متن و درآمدن صحنه چالشهایی داشتیم، اما به نظرم نقش مامور به طور کلی نقش سادهای است و تعریفی به روابط پدر و پسر اضافه میکند و برای خودش کاراکتر مجزا و تاثیر گذار نیست. جذابیتهایی که این کار بایم داشت بیشتر حضور آقای کرامتی، نادر فلاح و متن جذاب سهند خیرآبادی بود و اینکه تا به حال نقش پلیس و یا مامور را بازی نکرده بودم و همیشه یک چالش بود برای من و فکر میکردم این نقش را نمیتوانم بازی کنم و وقتی در فیلمها میدیدم کسی این نقشها را دارد احساس میکردم اصلا به من نمیخورد، چون اینگونه شخصیتها یک انضباط و محکمیای دارند که در شخصیت من اصلا نیست و کلا آدم شوخی هستم، اما فکر میکنم با تمرین و تغییرات درست کاراکتر درآمده است.
سهند خیرآبادی افزود: به نظرم پر تغییرترین صحنه همین صحنهای است که مامور بازی دارد بود و تغییرات زیادی هم در بازنویسی و هم در اجرا داشت تا به آن چیزی که میخواستیم رسید و یکی از صحنههای شیرین کار است
کارگردان نمایش "مستخدم" درخصوص چگونگی پیوستن تهیه کننده به گروه گفت: نکته اول این است که به نظر من کسانی که پول خود را در فرهنگ خرج میکنند واقعا انسانهای مهمی هستند بخصوص در این ژانر، و توقع این را ندارد که مخاطب به آن شکل با کمدی کلام به سالن بیاید. مهدی کمال پور در وهله اول نمایشنامه را خواند و از آن خوشش آمد و تصمیم گرفت پای کار بایستد و همچنان هم ایستاده است. اینکه آقای کمال پور اول بخواهد نمایشنامه را بخواند تا براورد بودجه را ببیند خیلی تاثیر گذار بود، چون به هرحال کسانی که میخواهند کار مالی بکنند در وهلهی اول براوورد بودجه را میخواهند تا اینکه بخواهند نمایشنامه را بخوانند.
کارگردان این نمایش دربارهی اینکه چرا از یک بازیگر برای دو نقش متفاوت استفاده کرده است اظهار داشت: یک عقده به نام عقده ادیپ داریم که نظریه فروید است و فعلا چیزی جایگزین آن نشده است که ما بفهمیم اشتباه کرده است و کاملا شباهت ظاهری و شباهت رفتاری هر دو است؛ بنابراین به آن فکر کردیم و شبنم گودرزی هم کاملا توانایی اش را داشت و این پروسه معنایی را راحتتر به مخاطبی که با این ماجرا آشنا است و یا آن را دنبال میکند منتقل میکرد. نشانههایی از این عقده در نمایش قرار دارد، و بارها ابراز علاقه پسر به مادر را میبینیم. در متن نشانههای زیادی وجود دارد و مخاطب اگر آنها را دنبال کند آن بازی معنایی برایش اتفاق میافتد.
سهند خیرآبادی در پایان درخصوص ممیزی و اصلاحیهها تصریح کرد: یکی از صحنهها را مجبورا حذف کردیم، اما به بعضی از دیالوگها هم اصلاحات زیادی وارد شد، اما من تصور میکنم این ممیزیها دیگر بیش از حد سلیقهای شده است البته ممیزی به سود این کار شد و نمایش خیلی بهتر از قبل شد. استادی داشتم که میگفت همیشه خفقان منجر به تمثیل میشود. حرفش حرف بسیار قشنگی بود. البته تمثیل همیشه خوب نیست، اما اگر بتواند منشوری بسازد که وقتی مخاطب به آن نگاه میکند نور خوبی بتاباند آن وقت یعنی تو بازی را بردهای و من بعد از آن حرف استادم همیشه وقتی نگاه میکنم میبینم ما مدام مجبوریم به سمت تمثیل سازی برویم. چون نمیتوانیم خیلی حرفها را راحت بزنیم.