به مناسبت ایام شهادت و عزاداری سیدالشهدا اشعار آیینی شعرای مختلف را در این گزارش بخوانید.
تو کیستی که عقل مجنون توست
عشق به تو عاشق و مدیون توست
تویی جگرگوشهی آل کسا
به درک تو فهم رسا، نارسا
چشم علی محو تماشای تو
به جای پای فاطمه پای تو
هیچ گلی ندیده خندیدنت
به غیر لحظهی حسین دیدنت
دایهی تو ز کودکی غم شده
قامت غم در غم تو خم شده
کتاب عشق و عقل تألیف توسا
مُهر به لب، زبان ز توصیف توست
تو گردش ثبات اهل بیت
تو مجمع صفات اهل بیت
دفاع تو، صبر تو، احساس تو
حسین تو، حسن تو، عباس تو
تو بردهای فیض حضور همه
تو بودهای سنگ صبور همه
روی تو حسرتِ دل آفتاب
موی تو شب ندیده حتّی به خواب
خاک رهت به عرش پهلو زده
پیش قدِ تو سرو زانو زده
نیست فلک به قدر، هم پایه ات
سایهی تو ندیده همسایه ات
مدرسهی تو دامن فاطمه
معلّمی ندیده و عالمه
امّ مصائب تو و زینِ ابی
عقیلهی هاشمیان زینبی
لبت یکی گوی و دو تا نگفته
هر چه شنیده جز خدا نگفته
صدای تو دل از علی میبرد
ناز تو را فاطمه هم میخرد
ولادتت ولادت گریه بود
گریهی تو شهادت گریه بود
تو عین عرفان ورا نور عین
کشتهی حقّی و شهید حسین
تو روح صوم و معنی صلاتی
تو ساحل سفینةالنّجاتی
حسین امید خلق در عالمین.
ولی به هر غم تو امید حسین
نام شما هر دو به دنبال هم
آیِنهی همید و تمثال هم
چنان که نام خالق و رب یکی ست
نام حسین و نام زینب یکی ست
صبر ز صبر تو به تنگ آمده
شیشهی تو به جنگ سنگ آمده
یک دمِ بی ذکر به لب نداری
یک شب بی نماز شب نداری
سفرهی هستی تو برچیده شد
گلان تو یکی یکی چیده شد
چو مصحف ورق ورق کَنده شد
تمام آیهها پراکنده شد
عباد را عبادت آموخته
نماز تو به خیمهی سوخته
نی که حکایت کند از نای توست
رسالهی عشق به فتوای توست
در این رساله نکتهای بارز است
عاشق اگر سر شکند جایز است
علی انسانی
*
از زبان حضرت زینب خطاب به امام حسین (ع)
قرآن بخوان از روی نیزه دلبرانه
یاسین و الرحمان بخوان پیغمبرانه
قرآن بخوان تا خون سرخت پا بگیرد
همچون درخت روشنی در هر کرانه
باید بلرزانی وجود کوفیان را
قرآن بخوان با آن شکوه حیدرانه
خورشید زینب شام را هم زیر و رو کن
قرآن بخوان با لهجهای روشنگرانه
کوثر بخوان تا رود رود اینجا ببارم
در حسرت پلک کبودت خواهرانه
قرآن بخوان شاید که این چشمان هرزه
خیره نگردد سوی ما خیره سرانه.
اما چه تکریمی شد از لبهای قاری
تشت طلا و بوسههای خیزرانه
گل داده از اعجاز لبهای تو امشب
این چوب خشک، اما چرا نیلوفرانه
در حسرت لبهای خشکت آب میشد
ریحانه ات با التماسی دخترانه
آن شب که میبوسید چشمت را سه ساله
خم شد ز داغت نیزه هم ناباورانه
از داغ تو قلب تنور آتش گرفته
تا صبح با غمنالههایی مادرانه
یوسف رحیمی
*
از زبان حضرت زینب:
در صحنه با شکوه عاشورایی
در بارش تیغ و غربت و تنهایی
با قافلهای که رنج با خود میبرد
والله ندیده ام به جر زیبایی!
عبدالرحیم سعیدی راد
*
چشمش گریست دشت به آتش کشیده را
بی تـاب گشت ســـــرخی حلـــق بریده را
آرام بر لبــــان عطشـــناک بوســـــــه زد
در بر گرفـت قامـــــــت در خون تپیــــده را
زینب! عمود خیـــمه عالم شکسته شد
وقتی که کوفه بر تو فرو بســـت دیده را
زینب! به گوشه گوشه صحرا صبور باش
گلهای نوشکفتـــــه از شاخه چیـــده را
پیراهنــــی که بوی حسین تو میدهد
زینب! صبـــــور باش دو دست بریـده را
آنک بگو به پســـــتی و نامردمـــی بگو
آن سینه سرخهای به مقصد رسیده را
زینب بگو به پستــــی و نامردمـی بگو
این گرگــــهای وحشی یوسف دریده را
زینب بگو که از پس این شام میرسد
یک دست مهـــربان که بر آرد سپیده را
الهام امینی