روزهایی را سپری میکنیم که بازوهای رسانهای "شمال" برای کسب امتیازات بیشتر بر سر میز
مذاکرات هستهای به کمک دولتهای غربی، عبری، عربی آمده اند و از همهی تکنیکها برای شُل کردن پای ارادهی طرف ایرانی در گرفتن حق و حقوق پارسیان بهره میبرند. تهدید به حمله نظامی در صورت شکست مذاکرات، اعمال تحریمهای جدید حین نشست ها، دیدارهای تبلیغاتی وزرای جنگ اسرائیل و آمریکا، ابلاغ توافق تمرینهای نظامی برای حمله به تاسیسات هستهای ایران، تلاش برای اختلاف افکنی بین کشورهای حاضر در جلسات وین تا قلبِ واقعیات و پخش شایعات و دروغ، تنها بخشی از استراتژی رسانهای شمال در به عقب راندن نمایندگان ایران در احقاقِ حقوقی است که دههها بدان توجهای نشده است.
وزن ندادن به بسیاری از تحلیلها و اخبار هدفمندِ بدخواهان در این روزها، نور انداختن به پستوهای تولید کننده پیامهای مایوس کننده، نترسیدن از درشت گوییهای تو خالی و حمایتِ راستین از مردانی که در صددِ تحققِ حقِّ ایرانیان اند، مسئولیتِ هر ایرانی در این زمانه است. براندازانِ مستاصل و پریشان حال، اینبار با مساعدتِ آلبانی نشینانِ فلک زده، در فضای مجازی با طرح ادعاها، شبهات و سوالهای تکراری، مترصدِ تلقینِ تعفنهای ذهنی خود هستند. اپوزسیون بدون اینکه حقیقتا بدنبالِ دریافت پاسخِ صحیحِ پرسش هایش باشد، تنها با چندباره بیان کردنِ آن ادعاها در هر بستری، فقط و فقط بدنبالِ صیدِ ماهی سفارش دهنده گان فرنگی است و بس. او اندیشه ندارد. او برای حیات در قاره سبز، تن برای ترور و اغتشاش که هیچ، عقل اش را هم باید به استخدام آنها درآورد.
نعمتی بود اگر ایران، مخالف و اپوزوسیونِ عاقلی میداشت که همواره بدنبال احقاقِ حق و حقوقِ ملت و منافع سرزمینی اش میبود و پیوسته حاکمیت را در جهت بهتر شدن اوضاع به چالش میکشید. شوربختانه ایرانیان از داشتن چنین مدل اپوزوسیونی علی الدوام بی بهره بوده اند. این از بد اقبالی حاکمیت و مردمی است که بدسِگالانِ درونی و بیرونی اش غالبا یا بی مایه اند و یا خائن به امت و وطن. در عَلَن دردِ مردم سر میدهند و در خَفا، از دشمنانِ ملت، بدترینها را برای هموطنان شان گدایی میکنند.
پاسخ کلی تنها به دو پرسش پرتکرار، اما هدفمند بداندیشان، به فهم ما از نحیفی منطق و یا شرارت و بدذاتی شان کمک میکند.
**چرا دولت ایران حاضر به مذاکره و تعامل مستقیم با دولت آمریکا نیست؟
ایران و آمریکا هر دو، سالهاست لیستِ بلند بالایی از گِلهها و شکایتها را تهیه کرده اند و مدام مفاد آن لیست را به یکدیگر متذکر میشوند. یک طرف، کودتای ۲۸ مرداد تا حمایت از شاه جبار و جنگ و تحریم و تهدید را یادآوری میکند و طرف دیگر، تسخیرِ سفارت و تحدیدِ حضور در منطقه و حمایت از گروههای ضد آمریکایی و ... را به رخ میکشد. منهای درست و یا غلط بودنِ ادعاهای مندرج شده در دو لیست، به گواه تاریخ، این طرف ایرانی بود که در دفعات متعدد، صادقانه بدنبال حل و فصل موضوعات فی مابین و امیدوار به کم کردن تنشها بوده است. از کمک به آمریکا و غرب در آزاد کردن گروگانهای چشم آبی گرفتار در منطقه گرفته تا موضوع افغانستان و غیره. در مقابل آمریکاییها هیچوقت و در هیچ سطحی حاضر به کاهش تنشها و کوتاه کردن لیست خصومتها نبوده اند. اینکه در ویترین چه رُخی را به نمایش میگذارند و در ادعا چقدر خواهان دوستی دو ملت اند و بدنبال جنگ نیستند و رنج ملتی را نمیخواهند ببینند، ملاک نیست. این حرفها دیگر تهیتر از آن است که ایرانیان را به وَجد درآورد ... جنگ نمیکنند، چون میدانند که هزینه اش چقدر فرای تصور و اطلاعات شان است، با اعمال سختترین تحریمها، بدنبال تقلیلِ رنجِ ایرانیان هستند!. دوستی دو ملت را جار میزنند، اما هرگز گامی جدی و از سرِ صدق در این راستا بر نمیدارند. به راستی که غرب، مرزهای نفاق را در موضوع ایران جابجا کرده است.
حقیقت ماجرا این است که پاستور نشینان در همهی این سالها، به دفعات، دربِ خانهی آمریکاییها را برای حل مشکلات نواخته اند، اما بر خلاف تصور خیلی ها، این طرفِ آمریکایی است که هر بار با ناز و ادا و بهانههای کودکانه، درب را برای گفتگوهای جدی و سازنده نمیگشاید. اینکه در طول چهار دههی گذشته تا اکنون، رابطه ایران و آمریکا توسط اسرائیلیها به گروگان گرفته شده است، همان قدر به حقیقت نزدیک است که حقارت آمریکاییها در تصمیمات منطقهای شان و اینکه تا چه اندازه در بندِ تل آویو هستند، عریان است.
تهران هرگز به وزنِ پکن و مسکو نمیتواند برای آمریکا و متحدین قاره سبزش خطر باشد، اما اینکه چرا کیفیت دشمنی واشنکتن با ایران به مرتبهی دشمنی با روسیه و چین است خود باید مورد توجه مردم و اهل سیاست باشد. چرا کمیّتِ خصومتِ غرب با ایران هم وزنِ عداوت شان با قدرتهای بزرگ و درجه یک است؟ چه پارامترهای قدرتی در دست تهران است که اسباب وحشت یانکی هاست؟ قدرتهای بزرگ در جهان، زمین و زمینههایی که با هم اختلاف دارند را مشخص کرده اند و حدود معارضه و نزاع نگه میدارند، ولی در سرزمینهایی که دلیلی برای مجادله ندارند به تجارت و کاسبی مشترک مشغولند. چرا غرب در مواجه با ایران به همین مدل هم رضایت نمیدهد؟
کشورهای توسعه نیافته در حوزههای سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی در دنیا کم نیستند، اما اینکه تا این حد همه توانِ غرب معطوفِ به این است که ایران را در توسعه نیافته بودن شاخص جلوه دهد و مدام دغدغه بهبود اوضاع ایران به هر شکل ممکن را داشته باشد در چیست؟ این حجم از پرداختن به ایران از سر دلسوزی و نگرانی است یا " آنی " و " یافته "ای دیگر در میان است که ما از آن بی خبریم؟ بهتر است و توصیه میشود که غرب بیشتر نگرانِ کشورهایی در منطقه ما باشد که توسعه یافته گی شان تنها در برج و باروهای بلند تعریف میشود و رسم حکمرانی شان بر بردگی ظالم و ظلم به مظلوم است و همه امنیتِ ظاهری شان هم "اجاره" ایست.
• شاید توافق میشد اگر بر روی موشکها شعار نمینوشتید و تندی نمیکردید.
فهم این نکته مهم است که هرگز درشت گویی ایرانیان همسنگ بد زبانی طرفهای مقابل نیست. با تحلیل محتوای یک ماهه و رَندومی رسانههای شمال و جهان، بی شک شما هم به همین "یافته"ی مشترک خواهید رسید. میزان نفوذ رسانههای شمال، هزاران برابر بیشتر از رسانههای جنوب است. برای مثال اگر در دنیا، شنونده و یا گیرندهی پیامِ "زبان تلخ" ما هزار نفر در لحظه باشند، شنوندهی "ناسزا"هایی که آنها شبانه روز و با تکنیکهای مختلف نثار ایرانیان میکنند، صدها هزار نفر در آفاق خواهند بود و این کارکرد و بُردِ همان ابزارهای رسانهای "شمال" است که به غلط در دست اهریمنان قرار دارد. اگر کسی این قاعده را نمیداند و یا نمیخواهد که بداند، به جهل اش در این موضوع واقف باشد و هرگز ایرانیان را در این باب سرزنش نکند. اگر هم کسی "سخنِ درشت" را مقبولِ سیاستمدارِ معقول نمیداند، نخست این درس را به طرفهای دیگر نزاع متذکر شود. فراموش نکنیم آنکه آغازگرِ این بازی نازیبای نفرت پراکنی بود، ایرانیان نبودند.
از طرفی مراقبت از شأنیت یک ملت برای حاکمیت باید مهم باشد. نمیشود که ایران بعنوان یک کشورِ دارای قوت و قدرت، مستقل در تصمیم گیری و عمل، حفظِ عزّتِ مردمش را نادیده بگیرد و از آن پاسداری نکند. معلوم است که در زمانها و مکانهای خاص، لفظ و فیزیک همسان در رفتارهای دیپلماتیک را بکار میبرد تا طرف، حسابِ کار دستش باشد و پیشتر جسارتِ بیشتر به خرج ندهد. این اصل در عرفِ دیپلماتیک و بین اهل سیاست، قانونی آشنا و پذیرفته شده است. چرا جماعتی نادان، بجای قدر دانستنِ این دست از واکنشها از آن برداشتی سبک ارائه میدهند؟ اگر این شماتت محصولِ پستی براندازان و بدخواهانِ عزتِ یک ملت نیست، چه شرح دیگری بر آن میتوان زد؟
هیچ کشوری، منافع و تصمیم راسخ اش در ایجاد رابطه با دولتی دیگر را به صرفِ شعار نوشتن بر روی موشکی که تازه قرار نیست او را مورد هدف قرار دهد، تیره نمیکند مگر اینکه منافع اش را با دیگری تعریف کرده و بدنبال بهانه برا تنشِ بیشتر باشد. غرب بهتر است با خودش صادق باشد و بهانههای کودکانه را کنار بگذارد و شفاف بگوید که چشمِ دیدنِ یک ایرانی قوی در منطقهای به این مهمی را ندارد. آنها خود به درستی مطلع اند که بیشترین دشمنان غرب و خاصه آمریکا، تودههای عرب زبان و تُرک زبان در جغرافیای ما هستند. شعار مرگ بر آمریکا بیشتر از ایران در دیگر کشورهای غرب آسیا و دیگر نقاط جهان، رساتر از هر زمان به گوش میرسد و پرچم شان در ممالک دیگر هم به آتش کشیده میشود، اما چطور با عِلمِ به این موضوع، تلاش شان بر کاستن از بحران و حفظ روابط با آن کشورهاست، اما وقتی بحث نرمال سازی شرایط برای ایجاد رابطه با ایران میشود، دیوار نوشتهای در تهران هم آنها را آشفته حال میکند؟ ایرانیان باید بدانند که بداندیشان با طرح این موضوع بدنبال عقب راندن و تولید تردیدند و الا غرب از اساس، پوست کلفتتر از آن است که این کیفیت و کمیت از تلخ زبانی برایش برخورنده باشد. داستان چیز دیگری است.
نکته آخر، مذاکرات چه به نتیجه برسد و چه نرسد، نباید به شأن و اقتدار یک ملت آسیبی وارد شود. ضربِ بدخواهان برای کوتاه آمدن از مطالبات و بی فروغ کردن بزرگی یک ملت، از سر غمخواری برای نان مردم نیست. آنها راهی را نشان میدهند که انتهایش نه نان و معیشت است و نه ارجمندی و حرمت. میشود هوشِ گفتگو را با قوام در رأی در آمیخت و به دستاوردی مقبول رسید.